سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عجله داشتم که تمام بشوند این روزها و برسم به آذر ماه ، بخاطر رفت و آمدهای دانشگاه و دغدغه هایش ، شاید در بین کسانی که این نوشته را می خوانند هم کسانی باشند که به دلایلی دوست دارند  این روزها سریع تر بگذرند ، زمان برای خیلی از ما کند می گذرد و برای خیلی از آدمها تند ، این هفته که عکسهای بچه ها را بر روی وبلاگ گذاشتم ، خبری دلم را به درد آورد ، یکی از همین بچه هایی که برای بازدید از فعالیت هایمان به مناسبت روز جهانی کودک ،  به مرکز آمده بود ، جزو کودکان سرطانی بود که پزشکان برایش دو ماه زندگی را تخمین زده بودند. . . دو ماه ! هشت هفته ی دیگر ... !کودک رنگ و رو پریده و آرام را نگاه می کردم و حال مادری را داشتم که دو ماه فرصت دارد که ذوب شدن کودکش را از نزدیک ببیند ، باید قبول کنیم که مرگ هرچند اتفاقی الهی ست اما برای ما تلخ است و برای کودکان تلخ تر ! کودکی که فرصت زندگی اش روی زمین به شیمی درمانی و دارو بند است و امکان دارد در بازدید های دیگر این مهد ، جایش خالی باشد ... نمی دانم چه بنویسم ، دوست داشتم شما که دارید این نوشته را می خوانید برایش دعا کنید ، شاید دعای شما ، برای این کودک و تمام کودکان سرطانی ، کلید شفایی باشد ...چه ناتوانم از نوشتن این درد ...چه ناتوانم از نوشتن این درد ....( کوثر الماسی )


[ پنج شنبه 91/7/20 ] [ 11:55 صبح ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 29
بازدید دیروز: 200
کل بازدیدها: 522835